ب گذار سر به سينهي من تا كه بشنوي آهنگ اشتياق دلي دردمند را شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق آزار اين رميده سر در كمند را بگذار سر به سينه من تا بگويمت: اندوه چيست؟ عشق كدامست؟ غم كجاست؟ بگذار تا بگويمت اين مرغ خستهجان عمريست در هواي تو از آشيان جداست دلتنگم، آنچنان كه اگر ببينمت به كام خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت شايد كه جاودانه بماني كنار من اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت تو آسمان آبي آرام و روشني من چون كبوتري كه پرم در هواي تو يك شب ستارههاي تو را دانهچين كنم با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت...